اقتواءلغتنامه دهخدااقتواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چاکر داشتن خواستن کسی را و خدمت خواستن از وی و هو شاذ لان الافعلال لازم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و این مشتق از قتو است . (ناظم الاطباء). خدمت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || توانا گشتن . || جهت خود گزیدن چیزی را. || سرزنش کردن . (منتهی الارب
اکتواءلغتنامه دهخدااکتواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اکتوا. اکتیاء. کی . (المصادر زوزنی ). به داغ شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). داغ کردن . داغ برنهادن . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به اکتیاء شود.
اقتعاءلغتنامه دهخدااقتعاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برجستن گشن بر ماده ، گشنی کند یا نه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اکتهاءلغتنامه دهخدااکتهاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) روبروی کسی شدن به جهت مسأله و خواست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درباره ٔ مسأله ای با کسی سخن گفتن . (از اقرب الموارد).
نشاطدیکشنری عربی به فارسیکنش وري , فعاليت , کار , چابکي , زنده دلي , اکتيوايي , نشاط , شلوغي , هايهو , جنبش , تقلا , کوشش , شلوغ کردن , تقلا ياکشمکش کردن