اکراه داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام شتن، اززیرکاری دررفتن، عار داشتن، مورد تحمیل قرار گرفتن، اخ کردن، میل نداشتن، امتناع کردن، ملاحظاتی داشتن، مخالفتکردن، اعتراض کردن، ضدیت کردن، اجتناب کردن، غفلت کردن
اقراحلغتنامه دهخدااقراح . [ اِ ] (ع مص ) خداوند شتران آبله زده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آبله زده گردانیدن . (منتهی الارب ). || ریش کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
اقراعلغتنامه دهخدااقراع . [ اِ ] (ع مص )بازایستادن از کاری . (آنندراج ). || بازداشتن کسی را از کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قرعه افکندن میان چند کس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قرعه انداختن و قرعه زدن . پشک انداختن . || نزدیک منزل رسیدن مسافر. || بلگام زدن ستور تا با
اکراحلغتنامه دهخدااکراح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کِرح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ کرح به معنی خانه ٔ پارسای ترسایان . (آنندراج ). و رجوع به کرح شود.
اکراعلغتنامه دهخدااکراع . [ اِ ] (ع مص ) بر صید خویش توانا کردن شکاری صیاد را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || به آب باران ایستاده رسیدن قوم . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). به آب باران ایستاده رسیدن قوم و وارد کردن شتران خود را بدان . (از اقرب الموارد). ||
اکراهلغتنامه دهخدااکراه . [ اِ ] (ع مص ) به ناخواه و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به ستم بر کاری داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از مؤید الفضلاء). به کار خلاف میل واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). ا
اکراهلغتنامه دهخدااکراه . [ اِ ] (ع مص ) به ناخواه و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به ستم بر کاری داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از مؤید الفضلاء). به کار خلاف میل واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). ا
اکراهفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) کسی را بهزور و ستم به کاری واداشتن؛ کسی را خلاف میل او به کاری مجبور کردن.۲. بیمیلی.۳. تنفر.
اکراهلغتنامه دهخدااکراه . [ اِ ] (ع مص ) به ناخواه و ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به ستم بر کاری داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از مؤید الفضلاء). به کار خلاف میل واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). ا
اکراهفرهنگ فارسی عمید۱. (فقه) کسی را بهزور و ستم به کاری واداشتن؛ کسی را خلاف میل او به کاری مجبور کردن.۲. بیمیلی.۳. تنفر.