اکزازلغتنامه دهخدااکزاز. [ اِ ] (ع مص ) کزاززده گردانیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اکزّه اﷲ؛ کزاززده گردانید او را خدای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
باهملغتنامه دهخداباهم . [ هََ ] (ق مرکب ) همراه . معاً. به معیت . به اتفاق . به اتحاد. با یکدیگر. (ناظم الاطباء). بهم . متفقاً. متحداً. جفت . یکجا : خوبان چو بهم گرمی بازار فروشندباهم بنشینند و خریدار فروشند. عرفی .الفة؛ باهم آمیخت