اقشاشلغتنامه دهخدااقشاش . [اِ ] (ع مص ) به شدن از بیماری چنانکه از جدری . || رفتن و شتافتن . || بسیار شدن خشکی در جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
اقصاصلغتنامه دهخدااقصاص . [ اِ ] (ع مص ) برخاستن نتوانستن از لاغری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || در پی قصاص کسی شدن و قریب گردانیدن او را بوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اقص امیر فلانا من فلان ؛ در پی قصاص او شد و قریب گردانید او را بوی و قادر نمود تا زخم کرد مانند زخم او یا
اکصاصلغتنامه دهخدااکصاص .[ اِ ] (ع مص ) گریختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتافتن . و این معنی خاص ابن القطاع است . (از اقرب الموارد).
کسلغتنامه دهخداکس . [ ک ُس س ] (معرب ، اِ) مأخوذ از کس فارسی و به معنی آن . ج ، اکساس ، گویند مولده است . (ناظم الاطباء). شرم زن و هو لیس من کلامهم انما هو مولد. (منتهی الارب ). عضو مخصوص زنان است و کسوس جمع آن اسچ و این معرب کس فارسی به تخفیف است . (آنندراج ).