اگنیلغتنامه دهخدااگنی . [ اَ ] (اِخ ) اغنی . آتش مقدس و رب النوع آتش در «ودا». او همه چیز را می بیند ولی در عین حال رحیم و بخشاینده است . از این خدای آتش نقش برجسته ای متعلق به قرن دهم میلادی در موزه ٔ گیمه ٔ پاریس موجود است . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فهرست مزدیسنا و ادب پارسی و فرهن
آییننامۀ بینالمللی امنیت کشتیها و تسهیلات بندریinternational ship and port facility codeواژههای مصوب فرهنگستانآییننامهای که سازمان بینالمللی دریانوردی برای تأمین و ارتقای امنیت کشتیها و تسهیلات بندری تدوین کرده و لازمالاجراست اختـ . آییننامۀ باکوب ISPS code
عین انیلغتنامه دهخداعین انی . [ع َ ن ِ اُ نا ] (اِخ ) موضعی است . (از منتهی الارب ). وظاهراً همان «عین انا» است . رجوع به عین انا شود.
پهنگلغتنامه دهخداپهنگ . [ پ َ هََ ] (اِخ ) (نهر...) بعد از رود پراق بزرگترین رود شبه جزیره ٔ ملاقه میباشد، و درشمال غربی مملکتی مسمی بهمین اسم از سه منبع سرچشمه گرفته از وسط آن کشور بسوی جنوب شرقی و آنگاه بطرف مشرق روان میشود و از وسط پایتخت کشور عبور میکند و بدریای چین وارد میگردد، و طول مجر
پهنگلغتنامه دهخداپهنگ . [ پ َ هََ ] (اِخ ) پکان . نام قصبه ٔ مرکز تجارت در هند وچین ، در جنوب شرقی شبه جزیره ٔ ملاقه کنار نهری بهمین نام ، و در 20 هزارگزی طرف فوقانی مصب نهر مذکور و آن مرکز حکومتی اسلامی و مستقل بهمین اسم میباشد. (قاموس الاعلام ترکی ).
باددستیلغتنامه دهخداباددستی . [ بادْ، دَ ] (حامص مرکب ) عمل باددست . اتلاف کار. تبذیر. اسراف . (غیاث ) (آنندراج ) : به نیکوئی آگن چو گنج آگنی بدانش پراگن چو بپْراگنی از آن کش روان با خرد بود جفت کسی باددستی ز رادی نگفت . اسدی .<br
بایبلغتنامه دهخدابایب . [ ی ِ ] (اِخ ) گوشه ٔ عالم مابین مغرب و شمال ، و این لفظ هندی است . (آنندراج ). در ماللهند نقطه ٔ جهت میان بسجم و اوتر و برابر زحل آمده . (ماللهند ص 145 و 146). وبین شمال و مغرب (شمال غربی ) محسوب شده
باشگونهلغتنامه دهخداباشگونه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) عکس . قلب . (برهان قاطع). باژگون . باژگونه . وارون . واژون . (آنندراج ). معکوس . (فرهنگ شعوری ج 1ورق 192). بازگردانیده . مقلوب . (شرفنامه ٔ
پاستاگنیلغتنامه دهخداپاستاگنی . [ گ ُ ] (اِخ ) ناحیه ای به امریکای جنوبی در جنوب شیلی و جمهوری آرژانتین .
پافلاگنیلغتنامه دهخداپافلاگنی . [ گ ُ ] (اِخ ) از چترپتی های ده گانه ٔ آسیای صغیر که از مشرق به چترپتی کاپادُس و از شمال به بحر اسود محدود و پایتخت آن سینُپ بود. این کشور از رود (هالیس ) سفلی مشروب میشد و مردم آن به بلادت و خشونت معروف بودند.