پرتوِ گاماgamma rayواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تابش الکترومغناطیسی پرانرژی و پرنفوذ که معمولاً در واپاشی پرتوزا گسیل میشود
گسیل گاماgamma emissionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن هستههای اتمی با بیرون فرستادن تابش الکترومغناطیسی پرانرژی، بهصورت پرتو گاما، از حالت برانگیخته به حالتی با انرژی کمتر نزول میکنند
ارتباط دستیmanual communicationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ارتباط غیرکلامی که در آن از نشانکهای دستی هجی انگشتی و ایما و اشاره استفاده میشود
واپایش ایماییgesture controlواژههای مصوب فرهنگستانبرهمکنشی مبتنی بر ایما و اشاره برای واپایش خدمات که بدون لمس کردن افزاره و مثلاً ازطریق تکان دادن دست یا حرکت دادن انگشت صورت میگیرد
ایمالغتنامه دهخداایما. (ضمیر) ضمیر اشاره به جمع متکلم معالغیر ضمیر شخصی منفصل . (فرهنگ فارسی معین ) : اکنون ایشان را و ما را جان همی کند یا نه ایما ماند و نه ایشان . (تاریخ سیستان ).
ایمالغتنامه دهخداایما. (ع مص ) ایماء. (از فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از تازی اشاره و نشان دادن به انگشت و جز آن . (ناظم الاطباء). اشاره . (فرهنگ فارسی معین ) : نهاده جهان و فلک چشم و گوش بایما و فرمان خسرو ملک . مسعودسعد.غیر نطق و
ایمالغتنامه دهخداایما. [ اَ ] (ع حرف ) صاحب منتهی الارب در ذیل «اما» آرد: گاهی بجهت ثقل تضعیف میم اول آن را به یا بدل کنند چنانکه در قول عمربن ربیعة آمده : رَاءَت رجلاً ایما اذ الشمس عارضت فیضحی و ایما بالعشی فیحضر. (منتهی الارب ). رجوع به «اِمّا» شود.
ایمالغتنامه دهخداایما. (ضمیر) ضمیر اشاره به جمع متکلم معالغیر ضمیر شخصی منفصل . (فرهنگ فارسی معین ) : اکنون ایشان را و ما را جان همی کند یا نه ایما ماند و نه ایشان . (تاریخ سیستان ).
ایمالغتنامه دهخداایما. (ع مص ) ایماء. (از فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از تازی اشاره و نشان دادن به انگشت و جز آن . (ناظم الاطباء). اشاره . (فرهنگ فارسی معین ) : نهاده جهان و فلک چشم و گوش بایما و فرمان خسرو ملک . مسعودسعد.غیر نطق و
ایمالغتنامه دهخداایما. [ اَ ] (ع حرف ) صاحب منتهی الارب در ذیل «اما» آرد: گاهی بجهت ثقل تضعیف میم اول آن را به یا بدل کنند چنانکه در قول عمربن ربیعة آمده : رَاءَت رجلاً ایما اذ الشمس عارضت فیضحی و ایما بالعشی فیحضر. (منتهی الارب ). رجوع به «اِمّا» شود.