بهسازbuilderواژههای مصوب فرهنگستاننوعی افزودنی که در شویندهها به کار میرود تا قدرت تمیزکنندگی عاسف (عامل سطحفعال) را افزایش دهد
بهصوصلغتنامه دهخدابهصوص . [ ب ُ ] (ع اِ)چیزی ، یقال : مااصبت منه ُ بهصوصاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قلیل از چیزی . (از ذیل اقرب الموارد).
بعصوصلغتنامه دهخدابعصوص . [ ب ُ / ب َ ع َ ] (ع ص ) لاغر و حقیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || (اِ) دُم . (از دزی ج 1 ص 100). || استخوان سرین . (منت
رازکفرهنگ فارسی معین(زَ) (اِ.) گیاهی است از تیرة گزنه ها از دستة شاهدانه ها. نباتی است دو پایه و بالارونده و پیچنده . بوی گل هایش معطر و مطبوع و شبیه بوی سنبل الطیب و طعم آن ها تلخ و بااحساس سوزش و گرما همراه است . حشیشة الدینار، جنجل و همل نیز نامیده می شود.
صفتلغتنامه دهخداصفت . [ ص ِ ف َ ] (ع مص ) در عربی بصورت «صفة» و در فارسی «صفت » نویسند. چگونگی کسی گفتن و آن مشتق از وصف است . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). بیان کردن حال و علامت و نشان چیزی . (غیاث اللغات ). بیان حال . (منتهی الارب ). ستودن : در صفتت گنگ فرومانده