باباوچینلغتنامه دهخداباباوچین . [ ] (اِخ ) مادر «شیرگی » پسر منگوقاآن . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 57).
بابونفرهنگ فارسی عمیدنوعی میمون زردرنگ با پوزهای شبیه سگ و پینهای برهنهای روی کفل که بهصورت اجتماعی در افریقا زیست میکنند.
بابونلغتنامه دهخدابابون . (اِ) بابونه . (دزی ج 1 ص 47). زنبور درشت . صقیع. علفج . زنبور. دبور. زنبور زرد. (فرهنگ فرانسه بفارسی نفیسی ، زیر کلمه ٔ فرلون ).
بابونلغتنامه دهخدابابون . (اِخ ) نام قریه ای به بغداد، و از آنجاست ابوعبداﷲبابونی یکی از شیوخ تصوف . و رجوع به بابونیا شود.
باکتولغتنامه دهخداباکتو. [ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندان منکوقاآن بوده است : خواندمیر آرد: وفات منکوقاآن در شهور سنه ٔ خمس و خمسین و ستمائه (655هَ . ق .) واقع بوده ، در جامع رشیدی مسطور است که منکوقاآن را چهار پسر بود بر این موجب : باکتو و اورنگ تاش از بزرگترین