بابیرسلغتنامه دهخدابابیرس . [ ] (اِ) معرب پاپیروس . رجوع به پاپیروس و نشوء اللغة العربیه چ قاهره 1938 م . ص 80 شود.
بوبارسلغتنامه دهخدابوبارس . [ رِ ] (اِخ ) پسر مگاباس و ارتاخه پسر آرته بود. اسکندر مقدونی خواهرش را بقول هرودوت به بوبارس پارسی داد. رجوع به ص 624 و 714 و 849 ایران باستان شود.
بابیروشلغتنامه دهخدابابیروش . (اِخ ) نام باستانی مملکت بابل با ضمائم آن که جزو متصرفات داریوش بوده است . رجوع به بابل شود. (ایران باستان ج 2 ص 1452).