باتکلغتنامه دهخداباتک . [ ت ِ ] (ع ص ) برّان : سیف باتک ؛ شمشیر برّان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیز.
باتکلغتنامه دهخداباتک . [ ت َ ] (اِخ ) دهی ازبخش سرباز شهرستان ایرانشهر در 13هزارگزی خاور سرباز، کنار راه مالرو سرباز به زابلی . کوهستانی ، گرمسیر، مالاریائی . سکنه ٔ آن 300 تن است . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات ، خرما، ب
باتیکهلغتنامه دهخداباتیکه . [ ک َ ] (اِخ ) معرب بتیک . رجوع به بتیک شود. در دایرة المعارف اسلامی ج 1 ص 354 آمده است که بلاد جنوبی اسپانیارا باتیکه می نامیدند. (الحلل السندسیه ج 1 ص <span class=
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هیثم . مکنی به ابی غسان .وی حاجب ابوالعباس سفاح عباسی بود. در عقدالفرید آرد: وی از ابوزید روایت کند. (ج 2 ص 346). و نیز گویداو تلمیذ ابوعبید است و این اشعار از وی نقل کند:تفکرت ف
باتیکهلغتنامه دهخداباتیکه . [ ک َ ] (اِخ ) معرب بتیک . رجوع به بتیک شود. در دایرة المعارف اسلامی ج 1 ص 354 آمده است که بلاد جنوبی اسپانیارا باتیکه می نامیدند. (الحلل السندسیه ج 1 ص <span class=