باجخوستلغتنامه دهخداباجخوست . [ ج َ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگیست از قریه های مرو در دوفرسخی آن ، و منسوب بدان باجخوستی است . (از معجم البلدان ).
بازخاستلغتنامه دهخدابازخاست . (مص مرخم مرکب ، اِ مرکب ) بازخیز. قیامت . رستخیز. حشر. (آنندراج ). قیامت . روز رستخیز. (ناظم الاطباء). نشر. محشر.
بازخواستفرهنگ فارسی عمید۱. جویا شدن علت تقصیر و گناه کسی؛ مؤاخذه.۲. سرزنش.۳. (حقوق) اعتراض به عدم پرداخت اسناد تجاری.
بازخواستلغتنامه دهخدابازخواست . [ خوا / خا ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مؤاخذه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و هر که بر خلاف آن رود و بر رعیت ستمی کند در معرض گناه و بازخواست باشد. (جهانگشای جوینی ). و بازخواست تقصیرات محر
باجخوستیلغتنامه دهخداباجخوستی . [ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب به باج خوست . || (اِخ ) ابوسهل نعمان اکابر باجخوستی مصری ، زاهد و عابد بود و ابوسعد در کتاب شیوخة خویش آرد که وی در رمضان سال 549 هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ) (مرآت البلدان ).
بازخواستدیکشنری فارسی به انگلیسیadmonition, castigation, dressing-down, interpellation, lashing, protest, remonstrance, reprimand
باجخوستیلغتنامه دهخداباجخوستی . [ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب به باج خوست . || (اِخ ) ابوسهل نعمان اکابر باجخوستی مصری ، زاهد و عابد بود و ابوسعد در کتاب شیوخة خویش آرد که وی در رمضان سال 549 هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ) (مرآت البلدان ).
باجخوستیلغتنامه دهخداباجخوستی . [ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب به باج خوست . || (اِخ ) ابوسهل نعمان اکابر باجخوستی مصری ، زاهد و عابد بود و ابوسعد در کتاب شیوخة خویش آرد که وی در رمضان سال 549 هَ . ق . درگذشت . (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ) (مرآت البلدان ).