باجراتفرهنگ مترادف و متضادباشهامت، پرجسارت، پردل، جربزهدار، دلاور، دلیر، شجاع، شیردل، صارم، صفدر ≠ بیجرات، ترسو
بجراتلغتنامه دهخدابجرات . [ ب َ ج َ ] (اِخ ) آبهاست در کوه شوران که مشرف بر عقیق مدینه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبهای بزرگی است در کوه شوران و مشرف بر عقیق مدینه و مصغر آن را بجیرات گویند. (از معجم البلدان ) (یادداشت مؤلف ).
بیجراتفرهنگ مترادف و متضادبیشهامت، ترسو، بیجربزه، بیجگر، بزدل، جبون، کمدل ≠ باجرات، جراتمند، شهامتدار، پردلوجرات
بیجگردلغتنامه دهخدابیجگرد. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران است که در شهرستان ساوه واقع است و 278 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
بیزرتلغتنامه دهخدابیزرت . [ زِ ] (اِخ ) بنزرت . شهری در ساحل شمالی تونس . بندرگاه و پایگاه دریایی آن کنار مدیترانه و کنار دریاچه ٔ بنزرت قرار دارد با جمعیت 44681 تن . متوالیاً در تصرف فنیقیها، کارتاژیها، رومیان و دولت بیزانس بود. در
اجراءلغتنامه دهخدااجراء. [ اَ رَءْ ] (ع ن تف ) جری تر. باجرأت تر.- امثال : اجراء من ذباب ؛ جری تر از مگس ، چه بر بینی شاهان و مژه ٔ شیران نشیند. اجراء من قسورة ؛ باجرأت تر از شیر.اجراء