خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادارنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بادارنگ
/bādārang/
معنی
= بادرنگ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادارنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bādārang = بادرنگ
-
بادارنگ
لغتنامه دهخدا
بادارنگ . [ رَ ] (اِ) ترنج را گویند وآن میوه ای است معروف که پوست آنرا مربا سازند و آنرا بادابرنگ هم میگویند. (برهان ). بمعنی ترنج است و آنرا بحذف الف دوم بادرنگ نیز گویند و رنگ آن زرد می شود. مسعودسعدسلمان گفته :تا کیم از چرخ رسد آدرنگ تا کی ازینگون...
-
جستوجو در متن
-
واذارنگ
لغتنامه دهخدا
واذارنگ . [ رَ ] (اِ) بادارنگ . بادرنگ . (ناظم الاطباء). نوعی ترنج باشد. (یادداشت مؤلف ). وادارنگ . رجوع به بادرنگ و وادرنگ شود.
-
باذابرنگ
لغتنامه دهخدا
باذابرنگ . [ رَ ] (اِ) ترنج که میوه ٔ مشهور است . (آنندراج ). رجوع به بادابرنگ ، بادرنگ ، بادرنج ، بادارنگ و ترنج شود. || بازیچه ٔ روم و زنگ ، یعنی مسخره ٔ روزگار. (آنندراج ).
-
بادرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vātrang] bādrang ۱. ‹بادارنگ، واترنگ، وارنگ، بادرنج› (زیستشناسی) = بالنگ: ◻︎ بین که دیباباف رومی در میان کارگاه / دیبهی دارد به کار اندر به رنگ بادرنگ (منوچهری: ۶۱).۲. [قدیمی] گاهواره: ◻︎ ای حبهدزد بوده ز گاواره تا به گور / وی زنبهم...