بادپِیْچگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی تاب ، نوسان و حرکت روی طنابی که دو سرش به جایی بسته شده و با زمین فاصله دارد.
آذرخش دانهتسبیحیbeaded lightningواژههای مصوب فرهنگستاننمودی ویژه از درخش یک آذرخش معمولی که در آن ناظر، در امتداد دید، بخشهای درخشانی به شکل دانههای تسبیح مشاهده میکند متـ . آذرخش زنجیرهای chain lightning آذرخش مرواریدی pearl lightning
نشان خودروbonnet badge, hood badgeواژههای مصوب فرهنگستاننشان یا نام خودروساز که بر روی درِ موتور نصب میشود
بیاضیلغتنامه دهخدابیاضی . [ ب َ ] (ص نسبی ) شعر عالی قابل یادداشت کردن در بیاض . (فرهنگ فارسی معین ).
بادپیچفرهنگ فارسی عمیدتاب؛ ریسمانی که از جایی آویزان میکردند و در آن مینشستند تا به جلو و عقب حرکت کنند؛ آورک؛ اورک؛ بازام: ◻︎ ز تاک خوشه فروهشته وز باد نوان / چو زنگی شده بر بادپیچ بازیگر (ابوالمثل بخارایی: صحاحالفرس: بادپیچ)
باذپیچلغتنامه دهخداباذپیچ . (اِ مرکب ) در نسخه ٔ خطی فرهنگ اسدی نخجوانی آمده است و همان بازپیچ و بادپیچ باشد. رجوع به بادپیچ و بازپیچ شود.
وازنیجلغتنامه دهخداوازنیج . (اِ) بادپیچ و ریسمانی که از جایی آویزند و در جشنها و عیدها بر آن نشسته و در هوا آیند و روند کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به وازینچ و نیز رجوع به بادپیچ شود.