باراتلغتنامه دهخدابارات . (ع اِ) ج ِ باره ، معرب پاره . (اقرب الموارد). || سکه ٔ پول . (ناظم الاطباء).
باجهآگهی،نماباجهکیوسکبوردواژههای مصوب فرهنگستانآگهینمایی که بر بالای باجههای مطبوعاتی و باجههای گلفروشی نصب میشود
باگاراتلغتنامه دهخداباگارات . (اِخ ) نام سرداری افسانه ای در تاریخ ارمنستان . ارامنه گویند: هایک دوم متحد بخت النصر دوم بود و با او بیت المقدس را در محاصره داشت . در میان اسرایی که از یهود آوردند خانواده ٔ شامبات بود و پسر شامبات را باگارات مینامیدند. افراد این خانواده از جهت عقل و زرنگی بمقامات
باراترلغتنامه دهخداباراتر. (اِخ ) نام گودالی در آتن که آتنی ها سفرای داریوش را که بدانجا گسیل کرده بود تا برای او آب و خاک بیاورند، افکندند و گفتند در آنجا برای شاه خاک خواهید یافت و هم آب . (از ایران باستان ج 1 ص 753).
باراتیهلغتنامه دهخداباراتیه . (اِخ ) ژان فیلیپ . نام کودک بنام آلمانی است که در قصبه ٔ اشواباخ تولد یافته و در 5 سالگی بدو زبان آلمانی و فرانسه تکلم میکرد، و در 7 سالگی زبانهای لاتین و یونانی و عبرانی را نیز تحصیل میکرد و علوم د
باراترلغتنامه دهخداباراتر. (اِخ ) نام گودالی در آتن که آتنی ها سفرای داریوش را که بدانجا گسیل کرده بود تا برای او آب و خاک بیاورند، افکندند و گفتند در آنجا برای شاه خاک خواهید یافت و هم آب . (از ایران باستان ج 1 ص 753).
باراتیهلغتنامه دهخداباراتیه . (اِخ ) ژان فیلیپ . نام کودک بنام آلمانی است که در قصبه ٔ اشواباخ تولد یافته و در 5 سالگی بدو زبان آلمانی و فرانسه تکلم میکرد، و در 7 سالگی زبانهای لاتین و یونانی و عبرانی را نیز تحصیل میکرد و علوم د
مباراتلغتنامه دهخدامبارات . [ م ُ ] (ع مص ) برابری و نبرد کردن با کسی در کاری . همچشمی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پلنگ کبر او که با شیر فلک مبارات می کرد بر دست روباه مکر و خدیعت روزگار گرفتار آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص <
اعتباراتلغتنامه دهخدااعتبارات . [اِ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ اعتبار، یعنی اطمینانی که بانک یا مؤسسه بشخص میکند و تا مبلغ معینی از سرمایه ٔ خودرا در اختیار او میگذارد. (از فرهنگ فارسی معین ).
انباراتلغتنامه دهخداانبارات . [ اَم ْ ] (معرب فارسی اِ) ج ِ انبار. استخرها و تالابها: و جایها که آب از آن کشند و انبارات یعنی برکه ها. (تاریخ قم ص 42). و رجوع به انبار شود.
استخباراتدیکشنری عربی به فارسیهوش , زيرکي , فراست , فهم , بينش , اگاهي , روح پاک يا دانشمند , فرشته , خبرگيري , جاسوسي , استخبارات , اطلاعات , ضدّ اطلاعات , سازمان امنيت و اطلاعات , حفاظ اطلاعات