بارایلغتنامه دهخدابارای . (ص مرکب ) در اصل : بارأی . دانشمند. خردمند. صاحب رای نیکو : دلارای و بارای و با ناز و شرم سخن گفتن خوب و آوای نرم . فردوسی .بشاه جهان گفت بوزرجمهرکه ای شاه باداد و با رای و مهر. ف
بارچالغتنامه دهخدابارچا. (اِ) بارگاه است . بمعنی ایوان و دربار سلطنتی است که از معانی بار، یکی بارگاه است . میرخسرو گوید : دل پاکش که هست از کینه معصوم بهیجا آهن و در بارچا موم . (شعوری ج 1 ورق <span class=
باریالغتنامه دهخداباریا. (منادا، صوت ) یعنی ای باری تعالی . بمعنی ای باری یعنی خدایا. (ناظم الاطباء). ای خدا. (دِمزن ).