بارایلغتنامه دهخدابارای . (ص مرکب ) در اصل : بارأی . دانشمند. خردمند. صاحب رای نیکو : دلارای و بارای و با ناز و شرم سخن گفتن خوب و آوای نرم . فردوسی .بشاه جهان گفت بوزرجمهرکه ای شاه باداد و با رای و مهر. ف
بارچالغتنامه دهخدابارچا. (اِ) بارگاه است . بمعنی ایوان و دربار سلطنتی است که از معانی بار، یکی بارگاه است . میرخسرو گوید : دل پاکش که هست از کینه معصوم بهیجا آهن و در بارچا موم . (شعوری ج 1 ورق <span class=
باریالغتنامه دهخداباریا. (منادا، صوت ) یعنی ای باری تعالی . بمعنی ای باری یعنی خدایا. (ناظم الاطباء). ای خدا. (دِمزن ).
بارایلغتنامه دهخدابارای . (ص مرکب ) در اصل : بارأی . دانشمند. خردمند. صاحب رای نیکو : دلارای و بارای و با ناز و شرم سخن گفتن خوب و آوای نرم . فردوسی .بشاه جهان گفت بوزرجمهرکه ای شاه باداد و با رای و مهر. ف
باراهی کندلغتنامه دهخداباراهی کند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) بارای کند. گیاهی هندی . (ناظم الاطباء). بیخی است هندی . (الفاظ الادویه ٔ هندی ) (دِمزن ).
بارایلغتنامه دهخدابارای . [ کذا ] (اِ) جانوریست که از آتش خیزد . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 529) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ).
شیرویلغتنامه دهخداشیروی . (اِخ ) شیرو. شیرویه . نام پسر بهرام که سپهسالار نوشیروان بود. (فرهنگ لغات ولف ) : سپهدار شیروی بهرام بودکه در جنگ بارای و آرام بود.فردوسی .
باکاملغتنامه دهخداباکام . (ص مرکب ) (از با+ کام ) برمراد. بامراد. پیروز. فیروز. کامیاب . فیروزمند. پیروزمند. مظفر : چو آگاهی آمد ز دانا بشاه که باکام و با شادی آمد ز راه . فردوسی .و بهرام با مالهای بسیار بازگشت پیروز و باکام [ از هن
بارایلغتنامه دهخدابارای . (ص مرکب ) در اصل : بارأی . دانشمند. خردمند. صاحب رای نیکو : دلارای و بارای و با ناز و شرم سخن گفتن خوب و آوای نرم . فردوسی .بشاه جهان گفت بوزرجمهرکه ای شاه باداد و با رای و مهر. ف
بارایلغتنامه دهخدابارای . [ کذا ] (اِ) جانوریست که از آتش خیزد . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 529) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ).
بارایلغتنامه دهخدابارای . (ص مرکب ) در اصل : بارأی . دانشمند. خردمند. صاحب رای نیکو : دلارای و بارای و با ناز و شرم سخن گفتن خوب و آوای نرم . فردوسی .بشاه جهان گفت بوزرجمهرکه ای شاه باداد و با رای و مهر. ف
بارایلغتنامه دهخدابارای . [ کذا ] (اِ) جانوریست که از آتش خیزد . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 529) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ).