بارحینلغتنامه دهخدابارحین . [ ] (اِخ ) از دیه های خوی . (تاریخ قم ص 141). از رستاق خوی . (ایضاً 118).
بورنگلغتنامه دهخدابورنگ . [ رَ ] (اِ) نوعی از ریحان کوهی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حوک . (نصاب الصبیان ). بادروح . (اختیارات بدیعی ) (فهرست مخزن الادویه ). بادرنگ بویه . بارنگ بویه . بادرنجبویه . (یادداشت بخط مؤلف ).
بورنگلغتنامه دهخدابورنگ . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباداست که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است . و 685 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بورینیلغتنامه دهخدابورینی . (اِخ ) (963 - 1024 هَ . ق .) ابوالضیاء حسن بن محمدبن محمدبن حسن بن عمربن عبدالرحمن صفوری . ملقب به بدرالدین بورینی در نزدیکیهای صفوریه بدنیا آمد و یگانه در زمان خود بود. او را تألیفات فراوانی است ،
بارهنگفرهنگ فارسی عمیدگیاهی خودرو و یکساله، با ساقههای نازک، برگهای بیضیشکل، و خوشههای دراز که دانههای ریز و لعابدار آن مصرف دارویی دارد؛ جرغول؛ چرغول؛ جرغون؛ خرغول؛ خرگوشک؛ زبان بره.