باریتلغتنامه دهخداباریت . (فرانسوی ، اِ) به اصطلاح کیمیا اکسید باریوم که بریت نیز مینامیم . (ناظم الاطباء). رجوع به باریوم شود.
باجهآگهی،نماباجهکیوسکبوردواژههای مصوب فرهنگستانآگهینمایی که بر بالای باجههای مطبوعاتی و باجههای گلفروشی نصب میشود
داسهbeard 1, awnواژههای مصوب فرهنگستانزائدهای خارمانند که در انتهای برونپوشینۀ (lemma) اغلب علفچمنیها از قبیل گندم میروید متـ . ریشک
رشتهماندsloven, beard 2واژههای مصوب فرهنگستانزوائد بخش قطعشدۀ تنۀ درخت که بهصورت رشتههایی بر روی کُنده یا در انتهای گِردهبینه به چشم میخورد
بارت و بورتلغتنامه دهخدابارت و بورت . [ ت ُ ] (از اتباع ) در تداول عامه به معنی هارت و هورت . رجوع به هارت و هورت شود.
باریتونفرهنگ فارسی عمید۱. صدای مردانۀ بین صدای بم و صدای زیر.۲. خوانندهای که چنین صدایی دارد.۳. سازی که چنین صدایی دارد.
باریتونفرهنگ فارسی عمید۱. صدای مردانۀ بین صدای بم و صدای زیر.۲. خوانندهای که چنین صدایی دارد.۳. سازی که چنین صدایی دارد.
سباریتلغتنامه دهخداسباریت . [ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سبروت و سبریت : ارض سباریت ؛ زمین فراخ بی آب و گیاه . (منتهی الارب ). ج ِ سُبروت . (اقرب الموارد).