بازار جقلغتنامه دهخدابازار جق . [ ] (اِخ ) نام قضایی است در سنجاق از ولایت حلب که در جهت شرقی مرعش قرار دارد و مرکز آن قریه ٔ «اوقه جقلی » بوده است . این قضا 76 پارچه قریه در بر دارد و دارای جنگلهای متعددی است . نهر موسوم به «آق صو» در آن جاری است . محصولاتش عبار
بازار جقلغتنامه دهخدابازار جق . [ ] (اِخ ) (ناحیه ...) نام ناحیه ای است در ولایت خداوندگار و مرکب از 21 پارچه قریه ، مردمش مسلمان اند. جنگلها ومرعاهای بسیاری دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
بازار جقلغتنامه دهخدابازار جق . [ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز قضائی است در سنجاق وارنه از بلغارستان که در 50 هزارگزی شمال وارنه ، و در 95 هزارگزی سلستره بر جاده ٔ واقعه در بین این دو شهر قرار دارد و برای تشخیص از همنام دیگرش «حاجی اوغلی
بازار جقلغتنامه دهخدابازار جق . [ ] (اِخ ) نام قصبه ٔ مرکزی ناحیه ای است در سنجاق ارطغرل از ولایت خداوندگار و بقضای مرکز لوائی بیله جک ملحق شده و در14 هزارگزی جنوب غربی بیله جک و 88 هزارگزی جنوب شرقی بروسه ، بر جاده ای بزرگ که بس
بازار بزرگmall, shopping mallواژههای مصوب فرهنگستانفضایی سرپوشیده یا سرباز که خودرو اجازة رفتوآمد در آن ندارد و دربردارندة شمار بسیاری مغازه و فروشگاه و غذاخوری است
بازار بزرگmall, shopping mall, shopping centre 1, plaza, centreواژههای مصوب فرهنگستانبنایی بزرگ متشکل از چندده باب مغازه و بنگاه و غذاخوری و فضای مناسب برای توقف خودرو و احیاناً فضاهای ورزشی یا تفریحی یا خدماتی
بازارفرهنگ فارسی عمید۱. جای دادوستد و خریدوفروش کالا؛ محل اجتماع و دادوستد فروشندگان و خریداران.۲. کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد.⟨ بازار مشترک: (اقتصاد) جامعۀ اقتصادی بهوجودآمده بهوسیلۀ چند کشور بهمنظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سیاست مشترک در امور حملونقل، و تقویت مؤسسات اقتصادی
بازارفرهنگ فارسی عمید۱. جای دادوستد و خریدوفروش کالا؛ محل اجتماع و دادوستد فروشندگان و خریداران.۲. کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد.⟨ بازار مشترک: (اقتصاد) جامعۀ اقتصادی بهوجودآمده بهوسیلۀ چند کشور بهمنظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سیاست مشترک در امور حملونقل، و تقویت مؤسسات اقتصادی
بازارلغتنامه دهخدابازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص <span class="hl" dir="
بازارلغتنامه دهخدابازار. (اِخ ) (حومه ٔ شیراز)، دهاتی از حومه ٔ شیراز که در میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز است . همه را شیب بازارگویند برای اینکه وقتی امیر عضدالدوله ٔ دیلمی شهری دیگر مشتمل بر چندین بازار در خارج شیراز بساخت و ازآن روز تا کنون که اثری از آن شهر باقی نمانده دهات جانب زیر آن شهر را ش
راست بازارلغتنامه دهخداراست بازار. (اِ مرکب ) راسته بازار. (ناظم الاطباء). صف بازار که عبارت از یکی از دو طرف بازار است و در آن دکاکین میباشد : دل ناشاد من در راست بازار زیانکاری نمی سازد بصد سودا خریدار زیانی را. علی نقی کمره ای (از آنندراج ).<
دزدبازارلغتنامه دهخدادزدبازار. [ دُ ] (اِ مرکب ) بازار دزدان . آنجا که دزد بسیار باشد و به کثرت دزدی شود. که بسیار دزدی بدانجای روی دهد.
دوشنبه بازارلغتنامه دهخدادوشنبه بازار. [ دُ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) نام بازاری است در بندر انزلی که از اطراف شهر در روز دوشنبه بدان جنس می آورند و می فروشند و نیز خرید می کنند.
دوشنبه بازارلغتنامه دهخدادوشنبه بازار. [دُ شَم ْ ب َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری رشت سر راه شوسه ٔ رشت به قزوین . دارای 826 تن سکنه . آب آن از خمامرود از سفیدرود تأمی