بازستانلغتنامه دهخدابازستان . [ س ِ ] (نف مرکب ) باجدار. کسی که عشور زمین و خراج باغ و اشجار و بوستان را میگیرد. عامل . محصل اموال دولتی . (شعوری ج 1 ص 180). باجگیر. باج ستان ،مأمور مالیات . باجدار. کسی که باج دریافت میکند.
باجستانفرهنگ مترادف و متضاداخاذ، باجبگیر، باجخواه، باجگیر، رشوهخوار، رشوهستان، رشوهگیر ≠ باجده، باجبده
بازپیوستنلغتنامه دهخدابازپیوستن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره پیوستن . دوباره ملحق شدن . ارتباط یافتن . مرتبط شدن : وگر خواهی بشاهی بازپیوست دریغا من که باشم رفته از دست . نظامی .ز حد گذشت جد
بازگشتنلغتنامه دهخدابازگشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) رجعت . (منتهی الارب ). مراجعت . برگشتن . (ناظم الاطباء). اِیاب . بازگردیدن . رجوع . عود. برگردیدن . معاودت نمودن . (آنندراج ). ارتجاع . تراجع. انتکاث . اعتکار. انسیاب . رَجع. رُجعی ̍. (منتهی الارب ). صُدور. حَور. مَعاد. (تاج المصادر بیهقی ). ا
نوهلغتنامه دهخدانوه . [ ن َوْه ْ ] (ع مص ) بلند گردیدن نبات و جز آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). بزرگ شدن نبات . (تاج المصادر بیهقی ). مرتفع وبلند گردیدن . نَیْه ْ. (از متن اللغة). || سر برداشته بانگ کردن خزنده . (آنندراج ). سر برداشتن پس بانگ کردن خزنده . (از منتهی الارب ) (از اقر