بازخواستنلغتنامه دهخدابازخواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) استرداد. مطالبه کردن : یکی نامه بنویس نزدیک شاه گو پیلتن را از او بازخواه .فردوسی .ز تو بازخواهم همه باژ و ساوکه بردی توهر سال ده چرم گا
اقتضاءفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) وام خود را بازخواستن . 2 - (مص ل .) درخور بودن . 3 - (اِمص .) خواهش ، درخواست . 4 - لزوم .