بازجایلغتنامه دهخدابازجای . [ زْ / زِ ] (اِمرکب ) حیز. مستقر. مأوی و مکان . (آنندراج ). || جای مراجعت و بازگشت . (ناظم الاطباء). || بازپس . (از بهار و غوامض سخن ) (آنندراج ). واپس . من بعد. || باقی مانده . (ناظم الاطباء).
بازجوفرهنگ فارسی عمیدکسی که از طرف دولت یا رئیس یک اداره مٲمور تحقیق و رسیدگی به امری یا کاری میشود.