لغتنامه دهخدا
بازستاندن . [ س ِ دَ ] (مص مرکب ) پس گرفتن . مسترد داشتن : بهرام گفت شما دانید که ملوک عجم و پدران من با شما چند نیکوئی کرده اند و دانید که ملک از پس پدر مرا حق است و اهل عجم کسی را داده اند از آن که من غایب بودم ، اکنون بر شماست مرا نصرت و یاری کردن ت