بازشدنلغتنامه دهخدابازشدن . [ ش ُ دَ ] (مصدر مرکب ) دوباره منصوب شدن . باز بر سر کار آمدن : پس یوسف مر این شرابدار را گفت چون پیش ملک خداوندت بنشینی وبمرتبت خویش بازشوی مرا یاد کن . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || بازگشتن . رجوع . مراجعت : عهد و میث
کار بازشدنلغتنامه دهخداکار بازشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روا شدن حاجت . (آنندراج ) : ز عشق کار جهان باز میشود صائب خوشا کسی که توسل به این جناب گرفت .صائب .
بازگشادنلغتنامه دهخدابازگشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشادن . گشودن . مفتوح کردن . (ناظم الاطباء). باز کردن : هم آنگه در دژ گشادند بازبرهنه شد آن روی پوشیده راز. فردوسی .در قلعه بازگشادند و خود را در خدمت رکاب سلطان در خاک انداختند. (ت
رو بازگشادنلغتنامه دهخدارو بازگشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) رو باز کردن . روی گشاده کردن . گشودن نقاب و حجاب از چهره : در روی تو گفتم سخنی چند بگویم رو بازگشادی و در نطق ببستی . سعدی .و رجوع به روباز کردن شود.
کار بازشدنلغتنامه دهخداکار بازشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روا شدن حاجت . (آنندراج ) : ز عشق کار جهان باز میشود صائب خوشا کسی که توسل به این جناب گرفت .صائب .
ابزاربند بازشدنیcollapsible toolbarواژههای مصوب فرهنگستانابزاربندی که قابلیت جدا شدن از تراکتور را دارد
کار بازشدنلغتنامه دهخداکار بازشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روا شدن حاجت . (آنندراج ) : ز عشق کار جهان باز میشود صائب خوشا کسی که توسل به این جناب گرفت .صائب .
وابازشدنلغتنامه دهخداوابازشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دوباره باز شدن : الانجیاب ؛ واباز شدن ابر و آنچ بدان ماند. (زوزنی ). انجلاء؛ واباز شدن غم و میغ و آنچه بدان ماند. (زوزنی ).