بازورلغتنامه دهخدابازور. (اِخ ) جادوگر تورانی که در سپاه افراسیاب بود. (ناظم الاطباء). در قصه های شهنامه گفته جادوگری بوده از توران و به دست رهام بن گودرز کشته شد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). نام جادوگری است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام جادوگری بوده از توران که به سحر و جادو لشکر ایران را شکس
میان بازورلغتنامه دهخدامیان بازور. [ یام ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر، واقع در 19هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر با 192 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="
حشددیکشنری عربی به فارسیجمعيت , ازدحام , شلوغي , اجتماع , گروه , ازدحام کردن , چپيدن , بازور وفشارپرکردن , انبوه مردم , رشک , حسد , حسادت , حسد بردن به , غبطه خوردن , ايل وتبار , گروه بيشمار , دسته , گروه ترکان ومغولا ن
بازورلغتنامه دهخدابازور. (اِخ ) جادوگر تورانی که در سپاه افراسیاب بود. (ناظم الاطباء). در قصه های شهنامه گفته جادوگری بوده از توران و به دست رهام بن گودرز کشته شد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). نام جادوگری است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام جادوگری بوده از توران که به سحر و جادو لشکر ایران را شکس
میان بازورلغتنامه دهخدامیان بازور. [ یام ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر، واقع در 19هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر با 192 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="
بازورلغتنامه دهخدابازور. (اِخ ) جادوگر تورانی که در سپاه افراسیاب بود. (ناظم الاطباء). در قصه های شهنامه گفته جادوگری بوده از توران و به دست رهام بن گودرز کشته شد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). نام جادوگری است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام جادوگری بوده از توران که به سحر و جادو لشکر ایران را شکس