بازقنلغتنامه دهخدابازقن . [ ق َ ] (اِخ ) نام دهی از نواحی طبس بیهق . (تاریخ بیهق ص 36). رجوع به بازقند شود.
بازکندلغتنامه دهخدابازکند. [ ک َ ] (اِخ ) شهری است بین کاشغر و ختن از بلاد ترک . (مراصدالاطلاع ) (معجم البلدان ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1195 شود.
بازکنندهdisintegrantواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که موجب از هم باز شدن اجزای قرص در تماس با مایع درون معده و روده میشود
بازکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ه، کلید، سوئیچ، دستگیره، آیفون، دربازکن برقی استارت، پُل، کلید (برق)، رله، استپ ◄ وسیلۀ برقی آغازکننده: کلید، ماشه، دکمه، شستی، وسیله، وسیلۀ اقدام، نقطۀ آغاز کلون، ضامن ◄ بسته کننده مفتاح، اقلید، بندگشا
بازکنانش نوریphotoreactivationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن آسیبهای ژنی ناشی از نور فرابنفش با نور مرئی ترمیم میشوند متـ . بازفعالسازی نوری ترمیم نوری light repair
بازکندلغتنامه دهخدابازکند. [ ک َ ] (اِخ ) شهری است بین کاشغر و ختن از بلاد ترک . (مراصدالاطلاع ) (معجم البلدان ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1195 شود.
بازکنانش در تاریکیdark reactivationواژههای مصوب فرهنگستانسازوکاری زیمایهای که در آن دنای آسیبدیده بدون کمک نور ترمیم میشود متـ . بازفعالسازی در تاریکی ترمیم در تاریکی dark repair
بازکنانش نوریphotoreactivationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن آسیبهای ژنی ناشی از نور فرابنفش با نور مرئی ترمیم میشوند متـ . بازفعالسازی نوری ترمیم نوری light repair
بازکنندهdisintegrantواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که موجب از هم باز شدن اجزای قرص در تماس با مایع درون معده و روده میشود
دربازکنلغتنامه دهخدادربازکن . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) دربازکننده . بازکننده ٔ در. مفتاح الابواب . مفتح الابواب : ای سرمه کش بلندبینان دربازکن درون نشینان . نظامی .|| (اِ مرکب ) امروز بر یک نوع وسیله ٔ الکتریکی اطلاق می شود که بوسیله ٔ آ
دربازکنdoor phoneواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای برقی برای باز کردن در ساختمان * واژۀ "افاف" نامی تجاری در برابر این معادل بوده است.
دهانهبازکنtyre spreaderواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای برای باز کردن طوقههای تایر بهمنظور بازدید و معمولاً تعمیر آن