باسقةلغتنامه دهخداباسقة. [ س ِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث باسق . کشیده . بالنده . (ناظم الاطباء). بالارفته . بالا یافته . شاخه ٔ بلند بالا. درختی که شاخه های آن بلندو کشیده باشد. ج ، باسقات : لازالت دوحة سعادته باسقة. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). || خرمابن دراز. (مهذب الاسماء). درخ
باشقهلغتنامه دهخداباشقه . [ ش ِ ق َ / ق ِ ] (اِ) چرکی که از کار کردن در دست و اعضاء بهم رسد (؟) (ناظم الاطباء). این کلمه مصحف «شغه » است باضافه ٔ «با» و رویهم یعنی پینه دار و شوخ گرفته .
باشکوهدیکشنری فارسی به انگلیسیbrilliant, gallant, grand, grandiose, imperial, imposing, majestic, princely, rich, royal, splendid, sumptuous, superb
باسقاتلغتنامه دهخداباسقات . [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ باسقه ، نخلهای بلند. دراز شده ها. (آنندراج )، و النخل باسقات لها طلع نضید. (قرآن 10/50)؛ ای مرتفعة فی علوها. و فراء گوید: ای باسقات طولا. (از تاج العروس ).
خرمابنلغتنامه دهخداخرمابن . [ خ ُ ب ُ ] (اِ مرکب ) درختی است از طایفه ٔ نخیلات و از محصولات گرمسیری که دارای میوه ای است شیرین و لذیذ و گوارا موسوم بخرما و آنرا مخ نیز گویند و در جنوب ایران این درخت بسیار فراوان است . (از ناظم الاطباء). باسقه . نَخْله (ج ، نخل ، نخیل ). (یادداشت بخط مؤلف ). مر
نخللغتنامه دهخدانخل . [ ن َ ] (ع اِ) درخت خرما. (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). خرمادرخت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). نخیل . (مهذب الاسماء). خرمابن . (مهذب الاسما) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98) (منتهی الارب ). نخیل لینة. عذق . عقار. باسقه .(یاددا