باعثةلغتنامه دهخداباعثة. [ ع ِ ث َ ] (ع اِ) مؤنث باعث ، رجوع به باعث شود : چه کلی داعیه ٔ همت و باعثه ٔ ضمیر بر آن مقصورست . (جهانگشای جوینی ).
باحثاءلغتنامه دهخداباحثاء. [ ح َ ] (ع اِ) خاکی که بخاک سوراخ موش دشتی ماند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).