بالابانچیلغتنامه دهخدابالابانچی . (ص مرکب ،اِ مرکب ) آنکه بالابان نوازد. شیپورزن . شیپورچی . || طبل زن . (ناظم الاطباء). دهل زن : فلان بالابانچی نظامی است . (فرهنگ نظام ). و رجوع به بالابان شود.
بالابانفرهنگ فارسی عمیدنوعی ساز بادی آذربایجانی به شکل نی، از جنس چوب، دارای هشت سوراخ در یک طرف و یک سوراخ در طرف دیگر و زبانهای که بهوسیلۀ آن کوک میشود. دامنۀ صوت آن به اندازۀ سورنای است.
بالابانلغتنامه دهخدابالابان . (اِ) قسمی مرغ شکاری است . (فرهنگ نظام ). مرغی شکاری . شاید وارغن اوستایی باشد.مرغی است حرام گوشت و از جهت طیور وحشی میباشد. قسمی مرغ . (یادداشت مؤلف ).
بالابانلغتنامه دهخدابالابان . (اِ) قسمی از سرنا و کرنا. قسمی سرنای بزرگ . قسمی ساز روستایی . نام یکی از ذوات النفخ . قسمی شیپور بزرگ . (یادداشت مؤلف ). || طبل . دهل . (ناظم الاطباء). قسمی طبل که صدای بزرگ دارد. (فرهنگ نظام ).
بالابانچیلغتنامه دهخدابالابانچی . (ص مرکب ،اِ مرکب ) آنکه بالابان نوازد. شیپورزن . شیپورچی . || طبل زن . (ناظم الاطباء). دهل زن : فلان بالابانچی نظامی است . (فرهنگ نظام ). و رجوع به بالابان شود.