بالا بالالغتنامه دهخدابالا بالا. (ق مرکب ) بسیار بالا. در تداول عام ، بالاترین قسمت از صدر مجلس : فلان بالابالاها می نشیند؛صدر مجلس می گزیند. || طبقات برتر. خواص . مقابل زیردستان و فرودستان . || بی اطلاع و بی توسط دیگری . گویند: فلان بالابالا کار خود را انجام داد، یعنی بدون اطلاع و کمک کسی که با ا
بالایلغتنامه دهخدابالای . (اِ) بالا. بالاذ.بالاذه . پالا. پالاد. پالاده . اسب جنیبت را گویند. (آنندراج ). اسب جنیبت باشد که در پیش برند و یا در دنبال آورند و آنرا کوتل نیز گویند. (فرهنگ اوبهی ). اسب جنیبت را گویند که اسب کوتل باشد. (برهان قاطع). جنیبت . (صحاح الفرس ). یدک . (فرهنگ شعوری ج <spa
بالایلغتنامه دهخدابالای . (ق ) بالا. روی . فوق . بر. || مقام . مرتبه . رجوع به بالا شود در همه ٔ معانی .
سپیده بالایلغتنامه دهخداسپیده بالای . [ س َ /س ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) صبح کاذب . (شرفنامه ). روشنی صبح صادق که آن را سپیده دم نیز گویند. (آنندراج ).
بالایلغتنامه دهخدابالای . (اِ) بالا. بالاذ.بالاذه . پالا. پالاد. پالاده . اسب جنیبت را گویند. (آنندراج ). اسب جنیبت باشد که در پیش برند و یا در دنبال آورند و آنرا کوتل نیز گویند. (فرهنگ اوبهی ). اسب جنیبت را گویند که اسب کوتل باشد. (برهان قاطع). جنیبت . (صحاح الفرس ). یدک . (فرهنگ شعوری ج <spa
بالایلغتنامه دهخدابالای . (ق ) بالا. روی . فوق . بر. || مقام . مرتبه . رجوع به بالا شود در همه ٔ معانی .