بالقیسلغتنامه دهخدابالقیس . (اِ) بالقس . گیاه دارویی . (فرهنگ نظام ). ابوخلسا است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بالقیس و ابوخلسا شود.
بالقسلغتنامه دهخدابالقس . [ ق ِ ] (اِ) گیاهی است دوایی که نام دیگرش ابوخلساست . لفظ مذکور معرب از رومی است . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از یونانی ، گاوزبان و لسان الثور. (ناظم الاطباء). به زبان رومی رستنیی باشد دوایی و برگ آن سرخ به سیاهی مایل بود اگرآنرا بخایند و برگزندگان افکنند درحال بمیرند و در
بالیقسلغتنامه دهخدابالیقس . [ ] (اِ) ابوخلساست . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به بالقس و بالقیس شود.
بالکاشلغتنامه دهخدابالکاش . (اِخ ) نام دریاچه ای در ترکستان روس و سیبریه .و رجوع به بالخاش و جهانگشای جوینی ج 1 ص 431 شود.
بالیقسلغتنامه دهخدابالیقس . [ ] (اِ) ابوخلساست . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به بالقس و بالقیس شود.
بالقسلغتنامه دهخدابالقس . [ ق ِ ] (اِ) گیاهی است دوایی که نام دیگرش ابوخلساست . لفظ مذکور معرب از رومی است . (فرهنگ نظام ). مأخوذ از یونانی ، گاوزبان و لسان الثور. (ناظم الاطباء). به زبان رومی رستنیی باشد دوایی و برگ آن سرخ به سیاهی مایل بود اگرآنرا بخایند و برگزندگان افکنند درحال بمیرند و در
ابوقابسلغتنامه دهخداابوقابس . [ اَ بو ب ِ ] (معرب ، اِ) مصحف انخسا و انخوسا و داود ضریر انطاکی نام دیگر او را ابوقابوس آرد و گوید: هو ابوحلسا بالبربریة و سیأتی وقوع هذا الاسم علی خس الحمار وبالعراق شب العصفر و بالعربیة الاشنان والحرض و خرءالعصافیر و بالفارسی بناله (؟) و عصارته القلی اذا احرق او