موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشددیکشنری فارسی به عربیخاص
بیمندلغتنامه دهخدابیمند. [ م َ ] (اِ) آلتی است که باغبان با آن طائران را بپراند. (از آنندراج ). هر آلت صداداری که بواسطه ٔ آن طیور را از باغ ترسانیده بیرون کنند. || صفیر آسیا. || زنگی که پاسبانان و خدمتگاران میزنند. (ناظم الاطباء).
بیمندلغتنامه دهخدابیمند. [ م َ ] (اِخ ) میمند. نام شهری است به کرمان .(از معجم البلدان ). کلمه ظاهراً دگرگون شده ٔ میمند است . و رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 327 و میمند شود.