زاج بامیانیلغتنامه دهخدازاج بامیانی . [ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی زاج زرد است . بیرونی گوید: در هند بوسیله ٔ زاج زرد بامیانی و یا زاج سفید مولتانی جوهر شمشیر [ آب داده ] را ظاهر میسازند. (الجماهر بیرونی ص 253). و رجوع به مخزن الادویه و زاج اصفر شود.
بیمانیلغتنامه دهخدابیمانی .(ص نسبی ) منسوب است به بیمان که از قراء مرو است پهلوی خوجان . (از انساب سمعانی ). رجوع به بیمان شود.
بمانیلغتنامه دهخدابمانی . [ب ِ ] (اِ) پدر و مادری که هرچه فرزند آورند زود بمیرد و بچه هایشان پا نگیرند، اسم بچه ٔ آخری را اگر دختر باشد بمانی (خانم ) می گذارند. (فرهنگ فارسی معین ).
بمانیلغتنامه دهخدابمانی . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چاه و محصول آن خرما است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
باواسطinterfacedواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای که مجهز به یک میانا برای ایجاد ارتباط با محیط بیرون باشد متـ . بامیانا