باوجانلغتنامه دهخداباوجان . [ وِ ] (اِخ ) قریه ای است از اصفهان و این غیر از بارجان است ، و حافظبن النجار در معجم خویش این دو را یکی شمرده است و چنین نیست . (از معجم البلدان ) (از مرآت البلدان ج 1 ص 162).
بوجانلغتنامه دهخدابوجان . (اِخ ) دهی از دهستان لواسان کوچک که در بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع است و 197 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
سالار بوزگانلغتنامه دهخداسالار بوزگان . [ رِ ] (اِخ ) ابوالقاسم الکوبانی ، وزیر طغرل سلجوقی و در آغاز کار پیشکار و دستور و کارگزار او بود. (راحة الصدور ص 98 و 104). سالار بوزگان بوالقاسم مردی از کفاة و دهاة الرجال ، زده و کوفته ٔ سور
بهزانلغتنامه دهخدابهزان . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک ری وگویند ری قدیم آنجا بوده و مردم آنجا به موضع امروزی نقل مکان کرده اند و اکنون خرابه های آن باقی است و تا شهر ری شش فرسخ فاصله دارد. (از معجم البلدان ).