باولهلغتنامه دهخداباوله . [ وَ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان فعله کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان و 760 تن سکنه دارد. محصول آن انگور و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
باوله بالالغتنامه دهخداباوله بالا. [ وَ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان منکور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد که 64 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
باولیلغتنامه دهخداباولی . [ وَ ] (اِ) مرغی که پروبال کنده پیش باز و قوش نوآموخته اندازند که به شکار دلیر شود. (یادداشت مؤلف ).
باولیلغتنامه دهخداباولی . [ وَ ] (ص نسبی ) نوعی از بافته های زربفت و ابریشمین منسوب به باول : قباهای خاص از پی هر کسی قبا باولیهای زرکش بسی .نظامی .
باولیلغتنامه دهخداباولی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به باول که شهری است که جامه ٔ ابریشمی در آنجا خوب بافند. (از غیاث اللغات ). همان بابلی است . (آنندراج ).