حبانلغتنامه دهخداحبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن قیس بن عَرِقة. یکی از تیراندازان معروف قریش است . وی و ابواسامه ٔ جشمی و چند تن دیگر همیشه در پیشاپیش سپاه قریش به جنگ پیغمبر می شدند.عرقة جده ٔ او و جده ٔ خدیجه زوجه ٔ رسول است . مقریزی گوید: نخستین شهید از انصار روز بدر حارثةبن سراقة بود که ح
soدیکشنری انگلیسی به فارسیبنابراین، پس، چنین، چنان، چندان، اینقدر، بنابر این، انقدر، همینطور، همچنان، بقدری، این طور، چندین، همچو، همینقدر، بهمان اندازه، از انرو، باین زیادی
لذادیکشنری عربی به فارسیچنين , اينقدر , اينطور , همچو , چنان , بقدري , انقدر , چندان , همينطور , همچنان , همينقدر , پس , بنابراين , از انرو , خيلي , باين زيادي , براي ان (منظور) , از اينرو , بنابر اين , بدليل ان , سپس
باینلغتنامه دهخداباین . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی در نیم فرسنگی میانه جنوب و مغرب شهر لار است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
باینلغتنامه دهخداباین . [ ی ِ ] (ع ص ) بائن . آنکه از چپ درآید به دوشیدن شتر، مقابل معلی آنکه ازراست درآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه از دست راست شتر دوشد. (مهذب الاسماء). || چاه فراخ دورتک . ج ، بوائن . (منتهی الارب ). || کمان نرم که زه آن نهایت دور باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و ت
مباینلغتنامه دهخدامباین . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) ناسازوار. مخالف . ناسازگار. که بینونت دارد. جدا. ج ، مباینات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چنانکه اندرهندسه گویند که هر مقداری مشارک دیگر مقدار مجانس خود بود یا مباین . (دانشنامه ). و رجوع به مباینه و مباینت و متباین شود.<b
متباینلغتنامه دهخدامتباین . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) متبائن . جدا شونده از یکدیگر. (آنندراج ). از هم جدا شونده . (غیاث ). مأخوذ از تازی متمایز و جدای از یکدیگر و دور از هم . (ناظم الاطباء). || مخالف . (فرهنگ فارسی معین ) : دیگر طرایق مختلف و متباین که اکابر فضلا و بلغا را
اسم متباینلغتنامه دهخدااسم متباین . [ اِ م ِ م ُ ت َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء متباینه شود.
اعداد متباینلغتنامه دهخدااعداد متباین . [ اَ دِ م ُ ت َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عددهای متباین . آنند که هیچ عدد ایشان را نشمرد چون نه و ده که هر دو را جز یکی نشمرد و بهیچ جزو هنبازی نیوفتد چون نیمه یا سه یک . پس نُه متباین است ده را؛ ای جدا از وی . (از التفهیم ص 37</s
تباینلغتنامه دهخداتباین . [ ت َ ی ُ ](ع مص ) جدا شدن از یکدیگر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). بریدن از یکدیگر. (فرهنگ نظام ). فرق . (فرهنگ نظام ). تفاوت و فرق بودن و جدایی میان دو چیز. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اختلاف و تفاوت و مخالفت و تناقض و عدم موافقت . (ناظم الاطباء). |