بایکلغتنامه دهخدابایک . (اِخ ) دهستانی از شهرستان تربت حیدریه در باختر شوسه ٔ مشهد به زاهدان مرکب از 10 آبادی . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بایکلغتنامه دهخدابایک . (اِخ ) مرکز دهستان بایک 150هزارگزی شمال تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 5149 تن . شغل مردم زراعت و کسب و مالداری . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بایکلغتنامه دهخدابایک . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) بائک . شتر فربه . (آنندراج ). ناقة بائک . ج ، بوک ، بُیَّک . (از اقرب الموارد).
بوق دندهعقبback-up alarm/ back up alarm, back-up horn, reversing warning signal, reversing bleeperواژههای مصوب فرهنگستاندر برخی از خودروها، بوقی ناپیوسته که در حالت دندهعقب برای هشدار دادن به عابران پیاده یا دیگر رانندگان به صدا درمیآید
باغ کرم بیکلغتنامه دهخداباغ کرم بیک . [ ک َ رَ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 42 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 6 هزارگزی فیروزآباد در دامنه واقع است . ناحیه ای است سردسیر و دارای <span
حبائکلغتنامه دهخداحبائک . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حبیکة، بمعنی راه ستاره ها که مسیر آنهاست . || راه در ریگ توده . (منتهی الارب ).
حباقلغتنامه دهخداحباق . [ ح ُ ] (ع اِ) تیز. ضراط. گوز. صوت اسفل انسان . (مهذب الاسماء) : او در ابتدا نحاسی بود در دیوان در جمع صدور و اعیان بی دهشت ضراط و حباق از او روان . (جهانگشای جوینی ). || دشنامی است زنان وکنیزکان را، و گویند یا حباق ! دشنام است مردان را. (منتهی
بایکوتفرهنگ فارسی عمیدتصمیم دستهجمعی چند شخص، شرکت، یا کشور برای قطع روابط خود با یک شخص، شرکت، یا کشور برای ابراز عدم رضایت از عملکرد وی؛ تحریم.
بایکاللغتنامه دهخدابایکال . (اِخ ) دریاچه ای واقع در سیبری جنوبی که حدود 37 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد و اطراف آن را کوههایی که حدود1400 گز ارتفاع دارند فراگرفته اند. حداکثر عمق آن 960 گز است
بایکباکلغتنامه دهخدابایکباک . (اِخ ) (... ترکی ) یکی از امراء ترک زمان مهتدی عباسی بنا به ضبططبری : و ابن ثوابة از دست مهتدی کاتب بایکباک بود. (از معجم الادباء ج 2 ص 38). و مهتدی بایکباک را و موسی بن بوغا
بایکتلغتنامه دهخدابایکت . [ ک ُ ] (انگلیسی ،اِ) تحریم . کسی را در بن بست قرار دادن از جهت بی اعتنائی چنانکه تاجر را از خرید و فروش و کسی را از جهت گفتگو و خانواده ای را ازجهت آمد و رفت . این اصطلاح انگلیسی است و نخستین مورد استعمال آن بعد از سال 1879م . است .
دریک نوبتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد یکبار، یکباره، یکضرب، دریکحرکت، بایک حرکت، درنوبت اول، یکقلم، یکجا، یککاسه فقط
صایکلغتنامه دهخداصایک . [ ی ِ ] (ع اِ) یقال : لقیته اول صایک و بایک ؛ ای اول شی ٔ. (مهذب الاسماء). رجوع به صوک و بوک شود.
بایگواژهنامه آزادبه صورت بایْک هم نوشته می شود. شهری است در 20 کیلومتری شمال غربی تربت حیدریه واقع در استان خراسان رضوی.ریشه این کلمه "بایج" و یا "بالج" به معنای یگانه بوده است.
سرخ آبادلغتنامه دهخداسرخ آباد. [ س ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بایک بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . دارای 742 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بایکوتفرهنگ فارسی عمیدتصمیم دستهجمعی چند شخص، شرکت، یا کشور برای قطع روابط خود با یک شخص، شرکت، یا کشور برای ابراز عدم رضایت از عملکرد وی؛ تحریم.
بایکاللغتنامه دهخدابایکال . (اِخ ) دریاچه ای واقع در سیبری جنوبی که حدود 37 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد و اطراف آن را کوههایی که حدود1400 گز ارتفاع دارند فراگرفته اند. حداکثر عمق آن 960 گز است
بایکباکلغتنامه دهخدابایکباک . (اِخ ) (... ترکی ) یکی از امراء ترک زمان مهتدی عباسی بنا به ضبططبری : و ابن ثوابة از دست مهتدی کاتب بایکباک بود. (از معجم الادباء ج 2 ص 38). و مهتدی بایکباک را و موسی بن بوغا
بایکت کردنلغتنامه دهخدابایکت کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحریم کردن ارتباط با کسی چنانکه از گفتگو کردن با او خودداری داشتن ، یا از تاجر جنس نخریدن یا با خانواده ای آمد و رفت نداشتن . || تحریم امتعه .
بایکتلغتنامه دهخدابایکت . [ ک ُ ] (انگلیسی ،اِ) تحریم . کسی را در بن بست قرار دادن از جهت بی اعتنائی چنانکه تاجر را از خرید و فروش و کسی را از جهت گفتگو و خانواده ای را ازجهت آمد و رفت . این اصطلاح انگلیسی است و نخستین مورد استعمال آن بعد از سال 1879م . است .