بابادیلغتنامه دهخدابابادی . (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ هفت لنگ ایل بختیاری است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
بابادیلغتنامه دهخدابابادی . (معرب ،اِ) فلفل . (تذکره ٔ ضریر انطاکی چ مصر). و آن مصحف باباری است و در تحفه ٔ حکیم مؤمن و فهرست مخزن الادویه و برهان هم باباری آمده است . رجوع به باباری شود.
ذربینلغتنامه دهخداذربین . [ ذَ رَ ب َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ذَرَب . رماه بِالذَرَبین ؛ متهم کرد او را ببدی و خلاف .
illerدیکشنری انگلیسی به فارسیبد نیست، بیمار، بد، مریض، سوء، ناخوش، ناشی، رنجور، خراب، خسته، علیل، معلول، زیان اور، ببدی، غیر دوستانه، از روی بدخواهی و شرارت
illestدیکشنری انگلیسی به فارسیبدی، بیمار، بد، مریض، سوء، ناخوش، ناشی، رنجور، خراب، خسته، علیل، معلول، زیان اور، ببدی، غیر دوستانه، از روی بدخواهی و شرارت
خرابی بار آوردنلغتنامه دهخداخرابی بار آوردن . [ خ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بی آبرویی بار آوردن . کاری کردن که نتیجه بد بدهد. کاری را ببدی بردن . || پلیدی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).