بتیسلغتنامه دهخدابتیس . [ ب ِ ] (اِخ ) نام نگهبان شهر غزه از طرف داریوش سوم پادشاه ایران که در برابر اسکندر مقدونی مقاومت شدید کرد. غزه قلعه ای بود در کنار دریای مغرب به مسافت 10 میل در جنوب صور، آریان گوید: دژبان این قلعه در این وقت (زمان حمله ٔ اسکندر <span
بطشلغتنامه دهخدابطش . [ ب َ ] (ع اِ) گرفتگی سخت . (از ناظم الاطباء). || باس و حمله . (ناظم الاطباء).
بطشلغتنامه دهخدابطش . [ ب َ] (ع مص ) حمله کردن و سخت گرفتن بر کسی : بطش به بطشاً. (ناظم الاطباء). حمله کردن بر کسی و سخت گرفتن بر وی یا بطش سخت گرفتن است در هر چیز که باشد. و منه الحدیث : ماذا موسی باطش بجانب العرش . (از منتهی الارب ). سخت گرفتن و حمله کردن . (غیاث ) (از اقرب الموارد) (فرهنگ
بتسامحدیکشنری عربی به فارسیبامدارا , مدارا اميز , ازادمنش , ازاده , داراي سعه نظر , شکيبا , اغماض کننده , بردبار , شخص متحمل
بتستانفرهنگ فارسی عمیدبتخانه؛ بتکده؛ معبد بتپرستان: ◻︎ تا باد گذر کرد به گلزار و به بستان / گلزار چو جنت شده بستان چو بتستان (رودکی: لغتنامه: بتستان).
بتستانلغتنامه دهخدابتستان . [ ب ُ س ِ / ب ُ ت ِ ] (اِ مرکب ) بتکده . آنجا که بت باشد. بتخانه . (آنندراج ). جایی که در آن بت فراوان باشد. (ناظم الاطباء). || آنجا که زیبارویان بوند. || مجازاً، جای زیبا و باصفا و نزهت . باغی که از گل و شکوفه مزین باشد <span class=
بتسیارلغتنامه دهخدابتسیار. [ ب ِت ِ ] (اِ) بلا. سختی . داهیه . (ناظم الاطباء). ظاهراً محرف پتسیاره (؟) می نماید و جای دیگر هم دیده نشد.
بتسامحدیکشنری عربی به فارسیبامدارا , مدارا اميز , ازادمنش , ازاده , داراي سعه نظر , شکيبا , اغماض کننده , بردبار , شخص متحمل
بتستانفرهنگ فارسی عمیدبتخانه؛ بتکده؛ معبد بتپرستان: ◻︎ تا باد گذر کرد به گلزار و به بستان / گلزار چو جنت شده بستان چو بتستان (رودکی: لغتنامه: بتستان).
بتستانلغتنامه دهخدابتستان . [ ب ُ س ِ / ب ُ ت ِ ] (اِ مرکب ) بتکده . آنجا که بت باشد. بتخانه . (آنندراج ). جایی که در آن بت فراوان باشد. (ناظم الاطباء). || آنجا که زیبارویان بوند. || مجازاً، جای زیبا و باصفا و نزهت . باغی که از گل و شکوفه مزین باشد <span class=
بتسیارلغتنامه دهخدابتسیار. [ ب ِت ِ ] (اِ) بلا. سختی . داهیه . (ناظم الاطباء). ظاهراً محرف پتسیاره (؟) می نماید و جای دیگر هم دیده نشد.
ربتسلغتنامه دهخداربتس . [ رَ ت َ ] (اِخ ) ابن عامر طایی است که به رسولی آمده و کتب له النبی (ص ). (منتهی الارب ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.