بجالةلغتنامه دهخدابجالة. [ ب َ ل َ ] (ع اِ) زن با عظمت و جمال که او را تعظیم کنند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).- بنوبجالة ؛ بطنی است از عرب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
بجالةلغتنامه دهخدابجالة. [ ب َ ل َ ] (ع مص ) معظم و مکرم گردیدن . (منتهی الارب ). بجول . (منتهی الارب ). مکرم گردیدن . معظم گردیدن . (از ناظم الاطباء). گرامی شدن . و رجوع به بجول شود.
بزالةلغتنامه دهخدابزالة. [ ب ُ ل َ ] (ع اِ) صافی هر چیزی : بزاله ٔ خمر؛ صافی باده . (یادداشت بخط دهخدا).
بزالةلغتنامه دهخدابزالة. [ ب َ ل َ ] (ع مص ) مستقیم گردیدن رأی . (ناظم الاطباء). استقامت یافتن رأی . (از اقرب الموارد).
بجوللغتنامه دهخدابجول . [ ب ُ ] (ع مص ) معظم و مکرم گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بجاله . || نیکوحال باپیه شدن . (منتهی الارب ). بزرگ تن شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || شادمان گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).