بهتوییلغتنامه دهخدابهتویی . [ ب ِ ] (اِخ ) اسم طایفه ای از ایلات کرد ایران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 60). رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 256 شود.
بهثیلغتنامه دهخدابهثی . [ ب ُ ثی ی ] (ص نسبی ) منسوب به بهثة است که بطنی است از قیس غیلان . (لباب الانساب سمعانی ).
بیعتیلغتنامه دهخدابیعتی . [ ب َ / ب ِ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به بیعت .- درم بیعتی ؛ درمی که به هنگام بیعت می بخشیده اند : چون خبر مرگ هارون [ خلیفه ] به محمد امین رسید روز چهارشنبه بود. آن روز پنهان داشت و رو
بحیثیلغتنامه دهخدابحیثی . [ ب ُح ْ ح َ ثا ] (ع اِ) بازیچه ای است که کودکان به خاک بازند. (ناظم الاطباء). و رجوع به بحثة و بحاثة شود.