بحرنوردلغتنامه دهخدابحرنورد. [ ب َ ن َ وَ ] (نف مرکب ) دریانورد. دریاپیما. که بحر را درنوردد. که دریا را پیماید. بحرپیما.
بارگیلغتنامه دهخدابارگی . [ رَ / رِ ] (اِ) اسب را گویند و بعربی فرس خوانند. (برهان ). اسب بود. (اوبهی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (دِمزن ) (فرهنگ اسدی چ عباس اقبال صص 151-516)