بحرودلغتنامه دهخدابحرود. [ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فدیشه ٔ نیشابور در 12 هزارگزی شمال فدیشه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
بحریتلغتنامه دهخدابحریت . [ ب ِ ] (ع ص ) ساده ٔ بی آمیغ چیزی . || برهنه و معری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به نشوءاللغة ص 39 شود.
بحرودیلغتنامه دهخدابحرودی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان درب قاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور در 6 هزارگزی خاور نیشابور. در طرف شمال خاوری آن تپه های آثار باستانی دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
بحرولغتنامه دهخدابحرو. [ ] (اِخ ) دهی است نزدیک نیشابور. (تاریخ بیهقی ص 209). و توان گفت که همان بحرود باشد.
بحرودیلغتنامه دهخدابحرودی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان درب قاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور در 6 هزارگزی خاور نیشابور. در طرف شمال خاوری آن تپه های آثار باستانی دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).