بحشلغتنامه دهخدابحش . [ ب َ ] (ع مص ) جمع شدن . و این راتخطئه کرده اند و صواب بحبش است . (از منتهی الارب ).
بازbase 1واژههای مصوب فرهنگستانهر مادۀ شیمیایی اعم از یونی یا مولکولی که بتواند از جسم دیگری پروتون بپذیرد
باز سختhard baseواژههای مصوب فرهنگستانیک باز لوِیس یا دهندۀ الکترون که قطبشپذیری بالا و الکتروکشانی پایین دارد و بهآسانی اکسید میشود و دارای اوربیتالهای خالی یا پایینتر از سطح تراز عادی است
جفتبازbase pairواژههای مصوب فرهنگستاندو باز آدنین و تیمیدین یا گوانین و سیتوزین در دِنا یا آدینین و یوراسیل در رِنای دورشتهای، که با پیوندهای هیدروژنی به هم متصلاند
جفتشدن بازbase-pairingواژههای مصوب فرهنگستانجفت شدن یک باز در یک رشته با باز مکملش در رشتۀ دیگر در دِنا و رِنای دورشتهای متـ . جفتشدن بازی واتسون ـ کریک Watson-Crick base pairing
بحشللغتنامه دهخدابحشل . [ ب َ ش َ ] (اِخ ) لقب احمدبن عبدالرحمن مصری محدث است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). او راست : کتاب السلوة المستخرج من مواریث الحکماء و کتاب تاریخ واسط. (از ابن الندیم ).
بحشلةلغتنامه دهخدابحشلة. [ ب َ ش َ ل َ ] (ع مص ) برقص زنگیان رقصیدن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
بحبشةلغتنامه دهخدابحبشة. [ ب َ ب َ ش َ ] (ع مص ) جمع شدن باهم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). در کتب لغت بحش به این معنی آمده و صاحب منتهی الارب گوید صحیح آن بحبش است .
بحشللغتنامه دهخدابحشل . [ ب َ ش َ ] (اِخ ) لقب احمدبن عبدالرحمن مصری محدث است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). او راست : کتاب السلوة المستخرج من مواریث الحکماء و کتاب تاریخ واسط. (از ابن الندیم ).
بحشلةلغتنامه دهخدابحشلة. [ ب َ ش َ ل َ ] (ع مص ) برقص زنگیان رقصیدن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).