سرپل ساحلیbeachheadواژههای مصوب فرهنگستانمنطقۀ مشخصی از ساحل دشمن که چنانچه تصرف و نگهداری شود پیاده کردن افراد و وسایل را در ساحل امکانپذیر میکند و فضای رزمایشی لازم برای عملیات طرحریزیشده به ساحل را فراهم میسازد
بحوحلغتنامه دهخدابحوح . [ ب ُ ] (ع مص ) گلوگرفته و گران آواز گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بَحَح .بُحوحَة. بَح ّ. و رجوع به هریک از این مصادر شود.
بِهواژهeuphemism 2واژههای مصوب فرهنگستانواژهای با معنای خوشایند که بهجای واژهای با معنای ناخوشایند به کار میرود
بیعگاهلغتنامه دهخدابیعگاه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) (از: بیع +گاه ) بیعگه . جای بیع و شرا. (آنندراج ) : در بیعگاه دهر به بادی بداد عمردر قمره ٔ زمانه به خاکی بباخت بخت .خاقانی .