بحیریلغتنامه دهخدابحیری . [ ب ُ ح َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن جعفرو نبیره ٔ او سعیدبن محمد و مظهربن بحیربن محمد و اسماعیل بن عون محدثانند. (از منتهی الارب ). || محمد کامل بحیری مدیر روزنامه ٔ طرابلس شام از مؤلفان بود و سیاحتنامه ای دارد. (از معجم المطبوعات ).
بهرگیلغتنامه دهخدابهرگی . [ ب َ رَ / رِ ] (اِ) دولت و مال . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || (ص ) دولتمند و مالدار. (آنندراج ). مالدار و دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
بحريدیکشنری عربی به فارسیبحري , دريايي , وابسته به بازرگاني دريايي , وابسته بدريانوردي , استان بحري ياساحلي , وابسته به کشتي , وابسته به نيروي دريايي
بحریفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ برّی] ساکن دریا؛ دریایی: جانوران بحری.۲. (اسم) (زیستشناسی) پرندهای شکاری با بالهای کشیده، دُم باریک، پشت خاکستری، و سر سیاه.۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] آشنا به راههای دریایی؛ ملاح.
بحریلغتنامه دهخدابحری . [ ب َ ] (اِخ ) (ممالیک ...) ممالیک مصر از غلامان ترک یا چرکسی بودند که ابتدا در جزء قراولان مزدور الملک الصالح ایوب قرار داشتند و اولین ایشان شجرةالدر زوجه ٔ الملک الصالح است و ممالیک پس از او رسماً سلطنت مصر را به دست گرفتند و ایشان دو طبقه اند: ممالیک بحری و ممالیک ب
بحریلغتنامه دهخدابحری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بحر. (انساب سمعانی ). دریائی . (لغات مصوبه فرهنگستان ) (ناظم الاطباء). مقابل بری ، که دریائی باشد. که از دریا به دست آید. که در دریا زید : بحر و بر هر دو زیر فرمانش بری و بحری آفرین خوانش . <p class="author
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) عبدالوهاب بن ادریس راوی بود و از تمام یا ثمامه روایت کرد و احمدبن یوسف بحیری از او روایت دارد. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 208).
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) صالح بن موسی احمر. راوی بود. وی از عبداﷲبن مبارک روایت کرد و محمدبن زیادبن معروف و احمدبن یوسف بحیری از او روایت دارند. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 191).
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) کمیل بن جعفربن کمیل فقیه جرجانی مکنی به ابوجعفر. از اصحاب ابوحنیفه و رئیس پیروان او در زمان خود بود. وی از احمدبن یوسف بحیری و محمدبن بسام و جماعت دیگر روایت کرد و بسال 236 هَ . ق . درگذشت . (از تاریخ جرجان تألیف ابوا