خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بخشایش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بخشایش
/baxšāyeš/
معنی
درگذشتن از گناه کسی؛ عفو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اغماض، چشمپوشی، سماحت، گذشت، عفو
۲. آمرزش، بخشودن، رحمت، مغفرت ≠ انتقام
دیکشنری
forgiveness, mercy
-
جستوجوی دقیق
-
بخشایش
فرهنگ نامها
(تلفظ: baxšāyeš) (اسم مصدر از بخشودن و بخشاییدن)، گذشت و چشم پوشی کردن گناه یا کار نادرست کسی ، عفو ، رأفت ، رحمت و شفقت .
-
بخشایش
واژگان مترادف و متضاد
۱. اغماض، چشمپوشی، سماحت، گذشت، عفو ۲. آمرزش، بخشودن، رحمت، مغفرت ≠ انتقام
-
بخشایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: apaxšāyišn] baxšāyeš درگذشتن از گناه کسی؛ عفو.
-
بخشایش
لغتنامه دهخدا
بخشایش . [ ب َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از بخش بستان آباد شهرستان تبریز است که 3679 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4).
-
بخشایش
لغتنامه دهخدا
بخشایش . [ ب َی ِ ] (اِمص ) از جرم و گناه و تقصیر و از کشتن کسی درگذشتن . (برهان قاطع). ازجرم و گناه کسی گذشتن . (انجمن آرا). از گناه درگذشتن . (غیاث اللغات ). عفو. آمرزش . (ناظم الاطباء). حَنّان . (منتهی الارب ). رأفت . رحمت و شفقت . گذشت . رحم . د...
-
بخشایش
فرهنگ فارسی معین
(بَ یِ) [ په . ] (اِمص .) درگذشتن . عفو کردن .
-
بخشایش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
forgiveness, mercy
-
بخشایش
دیکشنری فارسی به عربی
تبرية
-
واژههای مشابه
-
بخشایش آمدن
لغتنامه دهخدا
بخشایش آمدن . [ ب َ ی ِ م َ دَ ] (مص مرکب )... از کسی یا کسی را بر کسی ؛ رحم آمدن کسی نسبت به دیگری : همه خسته و کشته شد بیگناه گه آمد که بخشایش آیدز شاه . فردوسی .گه آمد که بخشایش آید تراز کین جستن آسایش آید ترا. فردوسی .بترسید و از هوش برفت و از اس...
-
بخشایش آوردن
لغتنامه دهخدا
بخشایش آوردن .[ ب َ ی ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) رقت کردن . رحم کردن . ترحم کردن . رحمت آوردن . عفو کردن . درگذشتن : نه بخشایش آرد بکس بر نه مهردژآگاه دیوی پرآژنگ چهر. فردوسی .که ایوان او بود زندان من چو بخشایش آورد یزدان من . فردوسی .کنون رنج مهرش بجایی ر...
-
بخشایش خواستن
لغتنامه دهخدا
بخشایش خواستن . [ ب َ ی ِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب بخشایش کردن : استرحام ؛ بخشایش خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
بخشایش کردن
لغتنامه دهخدا
بخشایش کردن . [ ب َ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رحمت آوردن . بخشودن . بخشاییدن : کسی که او کَنَد از کان تو به میتین سیم مکن برو بر بخشایش و مباش رحیم . عسجدی .هیچ دست آویز آن ساعت که ساعت دررسدنیست الا آنکه بخشایش کندپروردگار. سعدی (طیبات ).تو ناکرده بر ...
-
قابل بخشایش
دیکشنری فارسی به عربی
قابل للعفو