بخسیدنفرهنگ فارسی عمید۱. پژمردن.۲. رنجیدن.۳. گداختن: ◻︎ ای نگارین ز تو رهیت گسست / دلش را گو ببخس و گو بگداز (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۳).
بخسیدنلغتنامه دهخدابخسیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) پژمرده ساختن . (آنندراج ). پژمرده و افسرده کردن . (ناظم الاطباء). || در رنج داشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پریشان خاطر نمودن . آزار کردن . (ناظم الاطباء). || گدازانیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گداختن . (فرهنگ سروری ) :</sp
بخشدنلغتنامه دهخدابخشدن . [ ب َ ش ِ دَ ](مص ) مخفف بخشیدن . (از یادداشت مؤلف ) : چون عقب بخشدی گزیت ببخش هم بده شعر نوت را فغیار.ابوالعباس (از یادداشت مؤلف ).
بخشیدنلغتنامه دهخدابخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) عطا کردن . دادن . بذل و هبه کردن . (ناظم الاطباء). دادن . اعطاء. (شرفنامه ٔ منیری ). امتیاح .وهب . هبة. دسع. دسیعة. ایجاء. شکد. تشکید. اعشاء. انطاء. (منتهی الارب ). عطاء. عطا کردن . بذل . دادن بی عوض . موهبت . جود. نداوت . (یادداشت مؤلف ) <span clas
enlivenedدیکشنری انگلیسی به فارسیزنده ماندن، روح بخشیدن، حیات بخشیدن، زندگی بخشیدن، جان دادن، نیرو دادن، روح دادن
enlivensدیکشنری انگلیسی به فارسیزنده ماندن، روح بخشیدن، حیات بخشیدن، زندگی بخشیدن، جان دادن، نیرو دادن، روح دادن
enlivenدیکشنری انگلیسی به فارسیزنده ماندن، روح بخشیدن، حیات بخشیدن، زندگی بخشیدن، جان دادن، نیرو دادن، روح دادن
بخشیدنلغتنامه دهخدابخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) عطا کردن . دادن . بذل و هبه کردن . (ناظم الاطباء). دادن . اعطاء. (شرفنامه ٔ منیری ). امتیاح .وهب . هبة. دسع. دسیعة. ایجاء. شکد. تشکید. اعشاء. انطاء. (منتهی الارب ). عطاء. عطا کردن . بذل . دادن بی عوض . موهبت . جود. نداوت . (یادداشت مؤلف ) <span clas
بخشیدندیکشنری فارسی به عربیاحتياطي , اعط , اغفر له , امتياز , امنح , انغماس , تبرع , عفو , متعة , مسوولية , منحة , هبة , وزع
بخشیدندیکشنری فارسی به انگلیسیabsolve, amnesty, award, bless, contribute, donate, endow, excuse, forgive, gift, pardon, remission, spare
چیز بخشیدنلغتنامه دهخداچیز بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) عطا دادن . مال دادن .انعام دادن . خواسته دادن به کسی بلاعوض : ببود آنشب و خورد و بخشید چیزز دهقان بسی آفرین یافت نیز. فردوسی .بفرمای کاسبم دهد باز نیزچنان دان که بخشیده ای جان