بخسیلغتنامه دهخدابخسی . [ ب َ ] (ص ) پژمرده . (برهان قاطع)(آنندراج ). پژمرده و منقبض . (ناظم الاطباء). || گداخته . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). گداخته شده . (آنندراج ). || از عربی ) بی آب حاصل آمده . (برهان قاطع) (آنندراج ). کشت بی آب حاصل داده . (ناظم الاطباء). دیمی . دیم . (یادداشت مؤلف )
بخسیلغتنامه دهخدابخسی . [ ب َ ] (ع ص نسبی ) آب ناداده . || کشت بی نیاز از آب دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خلاف مسقی . (از اقرب الموارد). ج ، بخوس . || محصولی که از مردم بازارنشین ستانند. || آنچه عشاران بعد گرفتن صدقه بحیله ٔ مزد گیرند. (منتهی الارب ). و رجوع به بخس و منتهی الارب شود.
بخشیلغتنامه دهخدابخشی . [ ب َ ] (ص ، اِ) (مغولی بخشی ، بگسی از چینی جدید پسی پشیه ، چینی میانه پاک دزی بمعنی مرد دارای اطلاعات وسیع). (از فرهنگ فارسی معین ). محرر و منشی . || جراح . || نایب حاکم . || ناظر. (ناظم الاطباء). || روحانی ،روحانی بودایی . ج ، بخشیان . (فرهنگ فارسی معین ). پیشوایان د
dishesدیکشنری انگلیسی به فارسیظرف ها، ظرف، بشقاب، غذا، ظروف، خوراک، بخشی از غذا، دوری، طعام، در بشقاب ریختن
courseدیکشنری انگلیسی به فارسیدوره، مسیر، جریان، روش، اصول، در طی، جهت، خط سیر، خط مشی، بخشی از غذا، اموزه، اموزگان، سمت، دنبال کردن، بسرعت حرکت دادن، چهار نعل رفتن
coursesدیکشنری انگلیسی به فارسیدوره های آموزشی، دوره، مسیر، جریان، روش، اصول، در طی، جهت، خط سیر، خط مشی، بخشی از غذا، اموزه، اموزگان، سمت، دنبال کردن، بسرعت حرکت دادن، چهار نعل رفتن
فصلدیکشنری عربی به فارسیفصل (کتاب) , شعبه , قسمت , باب , دوره , مسير , روش , جهت , جريان , درطي , درضمن , بخشي از غذا , اموزه , اموزگان , دنبال کردن , بسرعت حرکت دادن , چهار نعل رفتن
بخشیلغتنامه دهخدابخشی . [ ب َ ] (ص ، اِ) (مغولی بخشی ، بگسی از چینی جدید پسی پشیه ، چینی میانه پاک دزی بمعنی مرد دارای اطلاعات وسیع). (از فرهنگ فارسی معین ). محرر و منشی . || جراح . || نایب حاکم . || ناظر. (ناظم الاطباء). || روحانی ،روحانی بودایی . ج ، بخشیان . (فرهنگ فارسی معین ). پیشوایان د
بخشیلغتنامه دهخدابخشی . [ ب َ] (اِ) نصیب و حصه . (آنندراج ). بخت و نصیب و بهره . || مزد و مواجب . (ناظم الاطباء). || اصابع عذاری ، قسمی انگور. (از بحر الجواهر نسخه ٔمؤلف ). || (ص ) دهنده و مشاهره دهنده . (آنندراج ). عطاکننده و اداکننده ٔ مزد. (ناظم الاطباء).
حسن بخشیلغتنامه دهخداحسن بخشی . [ ح َ س َن ِ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد بخشی حلبی (1111 - 1190 هَ . ق .) او راست : بهجةالاخبار و دیوان و شش کتاب دیگر که در هدیةالعارفین (ج 1 ص <span class="hl"
تاجبخشیلغتنامه دهخداتاجبخشی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل تاج بخش ، اعطای سلطنت . || بزرگی . جلال . پادشاهی : چو سر از تن برفت سرنکشدنخوت تاجبخشی دستار. خاقانی .بنور تاجبخشی چون درخشست بدین تایید نامش تاج بخشست . <p class="author
حاتم بخشیلغتنامه دهخداحاتم بخشی . [ ت ِ ب َ ] (حامص مرکب ) به تعییر و نکوهش ، عمل بسیار بخشیدن . || اسراف . تبذیر.
خواسته بخشیلغتنامه دهخداخواسته بخشی . [ خوا / خا ت َ / ت ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل خواسته بخش . عمل خواسته ده . کرامت : از بیشمار خواسته بخشیدن تو نیست در فهم وهم خواسته بخشیت را شمار.<p class="aut